سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به یاد دارید که لذتها تمام شدنى است ، و پایان ناگوار آن برجاى ماندنى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :6
کل بازدید :43134
تعداد کل یاداشته ها : 38
103/1/30
7:54 ص

سلام به همه عزیزان

عیدفطر مبارک


  
  

بالاخره پسر عموی حاج ابالفضل هم بدنیا اومد

این خوشل مموش جیجر

تبریک ویژه به مامان و بابای گل وگلدونش

   


90/11/29::: 3:59 ع
نظر()
  
  


روزی پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمن از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند.
پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند.
پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد.
پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بیفایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد.
بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند.
پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: « پس گیاه تو کو؟» پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد.
در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد. همه جوانان اعتراض کردند.پادشاه روی تخت نشست و گفت:
 

گل صــــداقت ... همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود! 

این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند.
پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی نیاز دارند که با آنها صادق باشد، نه پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن به هر کار خلافی دست بزند.

منبعnafis2036205.parsiblog.com


90/7/27::: 2:1 ع
نظر()
  
  

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .


روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد.


عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
 امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!
nafis2036205.parsiblog.comمنبع


  
  

داستان کوتاهی که پیش روی شماست قصه ای جادویی است که حتما باید آن را دو بار بخوانید آنچه خواهید خواند نامه پائولو به همسرش جولیاست.
پائولو تاجر سرشناس ونیزی است که به رغم اصرار همسرش به مسافرتی کاری در رم می رود در رم اتفاقاتی برای او می افتد که او را بر آن می دارد تا برای جولیا نامه ی کوتاهی بنویسد این نامه را بخوانید.
.................................................. ..............................................
جولیای عزیزم سلام بهترین آرزوها را برایت دارم همان طور که پیش بینی
می کردی سفر خوبی داشتم در رم دوستان فراوانی یافتم که با آن ها
می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و نیز رنج دوری از تو
را تحمل کرد در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
حسابی مرا آزار داد بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان
خود را نزد من رساندند و ضمن گفت و گو با هم آشنا شدیم آن ها
که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
محبت های زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
قصد جان ومال مرا کرده بودند نزدیک بود به قتلم برسانند
نجات دادند هم اکنون نیز یکی از رفقای خوب وبسیار عزیزم
روبرتو که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته
و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند
تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه ی جواهرات
مرا از تو دریافت کند و به من برساند با او همکاری من تا جعبه ی
مرا بگیرد اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن در رم مرا خواهد کشت
پس درنگ نکن بلافاصله پس از رویت نامه و انگشتر من در ونیز
موضوع را به برادرت بگو واز او بخواه که در این مسئله به تو کمک کند
آخر تنها مارکو جای جعبه را می داند در مورد دزد بعدی هم ناراحت نباش
مسلما پلیس او را دستگیر می کند و آنقدر نگه می دارد تا من باز گردم
.................................................. .................................................. ..
نامه را خواندید اما نکته ی مهم این است که وی از همسرش خواسته بود هر وقت نامه ای  از او دریافت کرد یک خط در میان بخواند حال برگردید و فقط خطوط نارنجی رنگ را بخوانید تا به اصل موضوع پی ببرید.

منبع.....afaride2011.parsiblog.com

 


90/4/8::: 7:42 ص
نظر()
  
  

موسی شدی که معجزه ای دست وپا کنی

راهی برای رد شدن قوم، وا کنی

زنجیر های زیر گلویت مزاحم اند

فرصت نمی دهند خودت را دعا کنی

در یک بدن بجای همه درد می کشی

می خواستی تمام خودت را فدا کنی

وقت اذان مغرب این تازیانه هاست

وقتش رسیده است که افطار وا کنی

مثل علی عروج نمازت امان نداد

فکری به حال فاصله ی ساق پا کنی

عیسی مسیح من به صلیبت کشیده‌اند

اینگونه بهتر است خدا را صدا کنی

حالا میان قحطی تابوت های شهر

باید به تخته های دری اکتفا کنی

سروده ی علی اکبر لطیفیان


  
  

 

                                                                                                

متن و اس ام اس های شهادت مظلومانه حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) در ادامه مطالب کلیک کنید

ادامه مطلب...

  
  

سلام اینم عکس حاج ابالفضل 6 ماهه که دوستان اصرار داشتند بالاخره ببینن

انشالله 6 ماهه آقا ابی عبدالله پشت وپناهت باشه از طرف مادر و بابادوست داشتن

                                      


  
  

از همه ی پدران و مادران ایرانی درخواست  می کنیم که بیایید همگی با همراهی یدکدیگر از دستگاه ماهواره به نادرستی بهره نبریم و در برابر هجومی که به فرهنگ ایرانی آمده استوار باشیم. موضوع این سخن هرگز شبکه های غیراخلاقی نیست، چراکه این شبکه ها به خودی خود مورد تنفر هستند و نیازی به گوشزد نمودن در این باره نیست. ما به شدت از شبکه های بیگانه ی فارسی زبان ابراز انزجار می کنیم که پنهان و آشکار در حال زدن آسیبهای جدی به پایه های فرهنگ ایرانی و بنیان خانواده در ایران هستند. اگر از تاریخ، فرهنگ، آیین و ادب ایرانی و نیز همه ی ادیان ایرانیان از جمله اسلام،‌ زرتشت،‌ مسیحیت و کلیمی شناخت درستی داشته باشیم، بر ما روشن می شود که مفاهیم سبک، بی اخلاقی و بی بندوباری کوچک ترین جایی در این سرزمین نداشته و ندارد. بهتر است بی پرده تر سخن را باز کنیم ... شیکه هایی مانند فارسی وان Farsi1، پی.دی.اف PDF، پی.ام.سی PMC و ... که اکنون پیوسته فیلم و سریال های دوبله فارسی پخش می کنند، بسیار زیرکانه و به شیوه ای اهریمنی در حال زدن ضربه هایی سخت بر پیکره ی فرهنگ ایرانی هستند. بر ما و شماست که نه تنها خاموش نایستیم، بلکه در برابر این حرکت پلید، زشت و آلوده برخیزیم و هوشیار و آگاه باشیم. اگر ایرانی هستیم همان گونه که در برابر جدا شدن یک وجب ز خاک این سرزمین پایداری می کنیم و جان فدا می کنیم، باید برای محافظت و نگهداری از فرهنگی که فردوسی بزرگ و دیگر مفاخر ایران زمین به ما هدیه دادند، نیز فعال و پویا باشیم و از خود انفعال و ناآگاهی نشان ندهیم. سپاس فراوان از پدران و مادرانی که به این نکته ی کوتاه ولی بسیار عمیق و مهم توجه کرده و آن را رعایت می کنند.

منبع: http://iranbasirat.persianblog.ir


90/3/28::: 11:20 ص
نظر()
  
  

دانلود تیتراژپایانی اخراجی ها               

http://www.upload.iran-forum.ir/uploads/1300866363.mp3

منبعammar19.parsiblog.com


  
  
   1   2   3   4   5      >